۱.

اول یه کم درمورد وضعیت تو هلند بگم. اینجا از اول اصلا بیماری رو جدی نگرفتن و اصرار داشتن که آنفلوانزای معمولی خیلی بدتره و این بیخودی سر و صدا ایجاد کرده و جهان الکی دچار پنیک شده. متاسفانه این اعتقاد رو اونقدر حفظ کردن تا دیگه دیر شد. از طرفی هم شستن دست چندان بینشون متداول نیست و عادت پیشفرضشون این نیست که هی دستشون رو بشورن. و خب یه مقدار زیادی اینکه ما از روزهای اول رسیدن بیماری به هلند شروع به مراقبت‌های اولیه و استفاده از ژل دست کردیم براشون  غیرعادی و overreacting به نظر میرسید. جمعه‌ی پیش ما تو دانشگاه به مدیر گروهمون گفتیم که آیا وقتش نشده از خونه کار کنیم؟ که گفتن نه و هنوز مشکلی نیست و . .

یکشنبه شب نخست‌وزیر تو تلویزیون ملی صحبت کرد و از مردم خواست با هم دست ندن و دستاشونو بشورن!! در حالی که در پایان سخنرانی با طرف دیگه دست داد و دست در گردن دیگری از سالن خارج شد. میزان جدی گرفتن ماجرا رو میتونید ببینید اینجا. . 

دوشنبه شب ایمیل زدن که میتونین از این به بعد از خونه کار کنین. ۴شنبه شب ایمیل زدن که از فردا باید» از خونه کار کنین. و عاقبت روز ۵شنبه ظهر با کنفرانس مطبوعاتی نخست‌وزیر اعلام شد که بهتره هرکسی که میتونه از خونه کار کنه و ایونت‌های بالای ۱۰۰ نفر همه کنسل بشه و کلاس‌های دانشگاه‌ها هم آنلاین برگزار بشه. ولی مدارس بسته نمیشن! این در حالی بود که شیب افزایش تعداد بیمارها خیلی زیاد شده بود. روز یکشنبه (دیروز) ساعت ۵ونیم عصر نخست‌وزیر مجددا کنفرانس مطبوعاتی داشت و تعطیلی مدارس، کافه‌ها، بارها، کافی‌شاپ‌ها، رستوران‌ها، ‌کلاب‌ها و . رو تا سه هفته‌ی دیگه (۶ آوریل) اعلام کردن. در حال حاضر و حداقل تا سه هفته‌ی آینده ما همه از خونه کار می‌کنیم. فعلا فرنطینه یا لاک‌داون شبیه ایتالیا یا حتی مدل مردم تو ایران رو نداریم و منع خروج از خونه برامون وجود نداره ولی بهتره جاهای شلوغ نریم. ولی خب خرید روزانه یا گشت زدن دور و بر خونه یا رفتن به پارکهای خلوت اشکالی نداره. 

 

آماری که از اینجا برای تعداد مبتلایان گزارش میشه حتی نزدیک به تعداد مبتلایان واقعی هم نیست به این علت که تا وقتی علایم خیلی شدید نشه تست نمیگیرن و از هر خانواده هم فقط یه نفرو تست میکنن و کیت‌ها رو برای تست کردن مکرر اعضای کادر درمان نگه میدارن. ت‌هایی که دولت از اول در پیش گرفت و واکنش‌های مردم و مسخره کردنشون و جدی نگرفتن شرایط یه مقدار زیادی برای ما اکه چشممون به اخبار ایران بود و نمودار افزایش مبتلایان و مرگ و میر تو ایران عجیب و غریب بود و نگران‌کننده. بله. ما واقعا نگران بودیم . ولی در عین حال این واکنش‌های آروم و نرم و نازکشون رو هم نمیشه به عنوان بیشعوری تلقی کرد چون ریشه‌های فرهنگی داره (استادم کلی در این مورد حرف زد باهام و شاید یه وقتی درموردش بنویسم). در هرحال حالا یه پسربچه‌ی ۱۶ ساله بر اثر ابتلا به کرونا تو ICU بستری شده و حال مساعدی نداره. فکر میکنم بروز این کیس و یه کیس نوزاد تو ایتالیا چیزی بوده که باعث شده دولت تجدید نظر کنه و مدارس تعطیل بشن. 

 

در هرحال ما در قرنطینه خانگی نیستیم. صرفا تلاش میکنیم سر کار و به جاهای شلوغ نریم. ولی منعی برای خروجمون از خونه وجود نداره. 

 

۲.

با سخنرانی روز ۵شنبه‌ی نخست‌وزیر و اعلام کار از خونه، مردم به طرز عجیب و غریبی به سوپرمارکت‌ها هجوم بردن. من روز جمعه‌ ظهر رفتم به یکی از بزرگترین شعبه‌های فروشگاه لیدل و صحنه‌ای رو که روبه‌روم میدیدم باور نمی‌کردم. قفسه‌های خالی‌یخچال‌های خالی. و این وضع کمابیش تو همه‌ی سوپرمارکت‌های کشور برقرار بوده. در حالی که کمبودی وجود نداشت و نداره. حتی جلوی خودم دو بار یخچال لبنیات رو پر کردن و باز خالی شد. که البته خرید مواد خوراکی کاملا قابل درک و درسته. به هرحال خانواده‌ها میومدن برای دو هفته خرید کنن و یه خانواده‌ی ۴-۵ نفری مصرفش قطعا چندین برابر منه و اینطوری یخچال‌ها خالی میشن. ولی درمورد مواد شوینده، و به ویژه دستمال توالت واقعا همه چیز عجیب بود و آخرامانی.

 

 

 

۳.

نماز جمعه‌ روز جمعه برگزار نشد و مساجد اعلام کردن که همه‌ی برنامه‌هاشون تا اطلاع ثانوی تعطیل میشه. من تو صفحه‌ی فسبوک یکی از کلیساهای پروتستان دیدم که برنامه‌ی روز یکشنبه‌شون رو برگزار کردن و تنها درخواستی که کرده بودن این بود که دستاتونو بشورین و به جای دست دادن دست ت بدین واسه هم. که البته کارشون خلاف قانون نبود (چون گفته شده بود ایونت‌های بالای ۱۰۰ نفر کنسل بشن که معلوم نیست عدد ۱۰۰ رو از کجا آوردن!! و در هرحال شرکت‌کنندگان برنامه‌ی این کلیسا کمتر از ۱۰۰ نفر هستن) ولی خلاف عقل بود و من واقعا بهت‌زده شدم.

 

۴.

بلژیک خیلی زودتر از هلند اقدام کرده بود به جز تعطیلی دانشگاه‌ها و مدارس، رستوران‌ها و بارها رو هم تعطیل کرده بود. روز شنبه و یکشنبه که آخر هفته بود تعدادی از مردم بلژیک اومدن هلند و تو بارهای هلند پارتی گرفتن. این اخبار برای خیلی‌ها شوکه‌کننده بود.

 

۵.

دیروز ساعت ۵ اعلام عمومی شد که بارها و کافی‌شاپ‌های هلند از ساعت ۶ به مدت سه هفته تعطیل خواهند شد. بلافاصله جلوی کافی‌شاپ‌ها صف‌های طویل تشکیل شد! (قبلا هم گفتم، بازم میگم: کافی‌شاپ در هلند مفهومش با کافه متفاوته. کافی‌شاپ محل عرضه و مصرف محصولات ماری‌جوانا/وید/علف ه.)

 

۶.

همه‌ی این‌ها رو ننوشتم که بگم مردم هلند چقدر بی‌شعور و نفهمن و ما عاریایی‌ها چقدر خوب و فهمیده‌ایم! صرفا خواستم توجهتون رو به شباهت واکنش‌ها در دنیا جلب کنم تا دیگه هیچ وقت و تو هیچ شرایط اضطراری فکر نکنیم مردمان جهان اول خوب و با درک و فهم واکنش نشون میدن و ما مردم جهان سوم حمله می‌کنیم به همه چی و خودخواهانه عمل میکنیم. چون اینطور نیست. چون مردم جهان همه عین هم واکنش نشون میدن. همینقدر خودخواهانه و غیر عقلانی. شرایط اضطرار و بحران همه رو شبیه هم میکنه. 

 

 

 

۷.

این دوره تفریح و تعطیلی که نیست. بلکه فقط قراره کارامون رو از داخل خونه انجام بدیم. ولی این حضور دائمی در خونه میتونه ایجاد خمودگی بکنه. بنا به پیشنهاد حورا یه سری فیلم و سریال و پادکستی که دوست داشتم رو معرفی میکنم که شاید به گذروندن ملال این روزها کمکی بکنه.

 

این‌ها پادکست‌هاییه که من گوش میدم:

چنل بی: کیه که چنل بی رو نشناسه؟ فکر میکنم چنل‌بی پادکستی بود که هم پای خیلیا رو به پادکست شنیدن باز کرد و هم پادکست ساختن. تو چنل‌بی ماجراهای جالب رو از روی مقالات و کتاب‌های معتبر انگلیسی‌زبان تعریف میکنن.

بی‌پلاس: بی‌پلاس رو هم دیگه تقریبا همه میشناسن. یا حداقل من اینطور فکر میکنم! تو پادکست بی‌پلاس کتاب‌های بسیار جذاب و مفیدی رو به صورت خلاصه معرفی میکنن. اصرار علی بندری تو این پادکست بر اینه که بی‌پلاس قرار نیست جایگزین کتاب خوندن بشه و هدفش صرفا تشویق مخاطب به خوندن اون کتابه. که روی من که خیلی موثر بود این کارش.

میم: مقالات برتر ژورنالیستی که جایزه‌های مهم مثل پولیتزر گرفتن رو تجربه و تعریف میکنه.

ناوکست: کتاب

انسان خردمند رو به شکل جذابی تعریف میکنه.

واوکست: اگر به زبان‌شناسی و واژه‌شناسی علاقه‌مندین این پادکستو امتحان کنین.

استرینگ‌کست: پادکست مورد علاقه‌ی منه! مطالب علمی رو به صورت جذاب و کوتاه و همه‌فهم توضیح میده. خیلی خیلی خیلی دوستش دارم.

راوکست: 

رادیودال: مصاحبه با کسانی که مهاجرت کرده‌اند به جاهای مختلف دنیا. لحن مکالمات و گفتگو و تجربیاتی که مصاحبه‌شونده‌ها ازشون صحبت میکنن بی‌اندازه برای شخص من جذاب و جالبه. در مورد کشورهای ژاپن و کره و چین هم که برام خیلی ناشناخته بودن از این طریق یه کوچولو دید پیدا کردم.

 

 

فیلم:

آخرین فیلم‌هایی که من دیدم اینا بوده:

Marriage Story رو من خیلی دوست داشتم. به خصوص یه سکانس طلایی داره که فکر میکنم

Laura Dern به خاطر همین سکانس و همین مونولوگ طلایی اسکار بهترین بازیگر نقش دوم زن رو برده. همونطور که از اسمش مشخصه داستان یه ازدواج و طلاقه.

1917 رو تو سینما دیدیم. فیلم بسیار بسیار بسیار قشنگی بود ولی اگر حال و روز روحیتون چندان جالب نیست و تو استرس و هول و ولایین واقعا بهترین انتخاب نیست برای دیدن. بذارید تو شرایط استیبل‌تر ببینیدش:)) درمورد جنگ جهانی اوله و یه ماموریت حیاتی که به دوش دو تا سرباز جوون گذاشته میشه تا بتونن جون یه عده‌ی زیادی از سربازها رو نجات بدن. عملیاتی لو رفته بود و این دو سرباز مامور میشن که به خط مقدم برن و به گروهی که مسئول اون عملیات بود خبر بدن که عملیات لو رفته و نباید حمله کنند. بسیار نفس‌گیر و قشنگ بود.

 

Little women بازسازی همون ن کوچک معروفیه که احتمالا بارها کارتونش رو دیدید یا کتابش رو خوندید. ولی یه مقدار با قاطی کردن مفاهیم جدید. بسیار بسیار بسیار دیدنش حال‌خوب‌کن و لذت‌بخش بود. این رو هم تو سینما دیدیم و دیدنش رو حتما تو این روزها توصیه میکنم چون حال و هواش لطیف و انرژی‌بخش بود. 

Jojo rabiit رو من واقعا دوست داشتم. درمورد یه بچه‌ست که قهرمانش هیتلره و تو فکرش با هیتلر دوسته!! خیلی فیلم قشنگی بود به نظر من.

میدونم خیلی عجیبه که تا الان ندیده بودم، ولی به هرحال سه‌گانه‌ی

before sunrise،

before sunset و

before midnight رو من تازه دیدم! و واقعا چقدر حال‌خوب‌کن بود! اگر به احتمال چند درصد شمام مثل من تا حالا ندیدینشون، الان وقت مناسبیه برای تماشاشون. این سه تا فیلم از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۳ به فاصله‌ی ۹سال-۹سال از هم ساخته شدن و یه رباطه رو در طول ۱۸ سال نشون میدن. خیلی حال خوب‌کن بود ااینم. به خصوص اولی و سومی. اونقدری که تصمیم دارم دوباره هم ببینمشون:)


کتاب:

من اخیرا کتاب‌های خوبی نخوندم:))) دو تا کتاب از نویسنده‌های ایرانی خوندم که ببینم وضعیت رمان‌های فارسی در چه حالیه ولی واقعا ارزش معرفی ندارن. در حال حاضر دارم بالاخره

Digital Minimalism رو میخونم که از همون نویسنده‌ی

Deep Workه و یک جورهایی دنباله‌ی همون کتاب. نویسنده‌ی کتاب استاد کامپیوتر ساینس دانشگاه Georgetownه. این کتاب رو همراه با همون Deep workخریده بودم ولی تا حالا فرصت مطالعه‌ش پیش نیومده بود. احتمال زیاد تو یه پست خلاصه ش رو مینویسم.

 

اگر بخوام کتابی پیشنهاد کنم که مناسب این روزها باشه، برمیگردم سراغ کتاب

تسلی‌بخشی‌های فلسفه از آلن دوباتن. خبر خوب اینکه

کتاب صوتیش با گویش آقای آرمان سلطان‌زاده موجوده (کسی که صدا و تکنیک خوانشش من رو به کتاب صوتی معتاد کرده:)) ) و میتونین از فیدیبو بگیرید. 

همچنین به نظرم بهترین موقعیته برای اینکه برید سراغ کتاب‌های اروین یالوم برای خودکاوی و کمک به خود. به طور خاص دو تا کتاب

روان‌درمانی اگزیستانسیال و

درمان شوپنهاور. 

 

امیدوارم که این روزها بگذره و یه روزِ دوری ازشون به عنوان خاطرات عجیب و غریب دور برای نوه‌هامون تعریف کنیم. در عین حال نمیگم کاش به خیر بگذره چون من هرچی هم که بشه اسم اتفاقی رو که طی اون تا این لحظه بالای ۶۰۰۰ نفر کشته شدن و چندین برابر این تعداد سوگوار ابدی شدن به خیر گذاشتن نمیذارم.

 

۷.

کار کردن از خونه واقعا سخته. تمرکز کردن تو خونه واقعا سخته. اونقدر که به جای کار کردن میای پست وبلاگ مینویسی:)

 

 

۸. 

این دو تا عکس هم جهت خوشگل شدن اینجا:)) اولی هاپوییه که وقتی رفتم خرید از فروشگاه و با قفسه‌های خالی مواجه شدم برش داشتم و با خودم آوردم (چون به هرحال در قرنطینه چی واجب‌تر از عروسکی که آدم بغلش کنه و حس تنهایی نکنه؟:))) ). فقط تصور کنین قیافه‌ی مردمی رو که تو صف حساب کردن خریدهای ضروریشون پشت سر من بودن با یه عروسک گنده! :)))

بعدا به مهراد گفتم برای سگم اسم بذاره، گفت دونالد ماهی» (شخصیت یکی از کتاباش)! گفتم دونالد یا دونالد ماهی؟! تاکید کرد که نخیر! دونالد ماهی! :))))

من یه سگی دارم که اسمش دونالد ماهیه!

 

دومی هم عکسیه جهت خوش‌رنگ و بهاری شدن اینجا:) دیروز رفتم گلخونه بهار رو بار زدم آوردم خونه. 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها