دارم یه کتاب میخونم که اگر توییترمو داشتم هنوز خفه می‌کردم همه رو با تعریف کردنش! :))))

هی میخونم میگم عههههه چه جالب! باز میخونم صفحه‌ی بعدو میگم ای واااای ببینا.

جانان من اختلاف فرهنگی کشت ما را :|

 

دارم دلایل بخشی از مشکلاتم رو با استادام و بقیه متوجه میشم. حالا ایشالا یه خلاصه‌ای ازش میگم هرموقع تموم بشه. 

 

پ.ن۱: خسته‌م. خیلی خیلی خیلی خسته‌م. 

پ.ن۲: دارم قسمت محسن نامجوی پادکست دیالوگ‌باکس رو گوش میدم، یه جا که داره کنسرت اجرا میکنه بعد از فوت مادرش، میگه اجازه بدین کلا فراموش کنیم. آدم فراموش کردنو خوب بلده.» گریه‌م گرفت. می‌خوام همه چی رو فراموش کنم.

 

پ.ن۳: چقدر بعضی آدم‌ها مسمومن. نیم ساعت باهاشون حرف میزنی روحت دوباره اندازه‌ی روزهای ایران بودن و تو جو بچه‌های شریف و بچه‌های خودخفن‌پندار تهران بودن مریض میشه.

 

پ.ن۴: حالِ روزهای انتظار.

 

 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها