چطور میشه به کسی که تا همین چند وقت پیش تو حیاط مدرسه با هم مسخره‌بازی درمیاوردیم، تو کارسوق‌ها با هم می‌گفتیم و می‌خندیدیم و تو سفر کرمان با هم هتل‌ بی‌نهایت هیلبرت درس می‌دادیم فوت شوهرشو تسلیت گفت؟

چطور می‌شه به کسی هم‌سن خودمون بگیم تسلیت برای از دست دادن عشقت؟ چطور میشه به یکیمون که تازه عشق واقعی رو پیدا کرده بود و ما با دیدن عکس‌هاش و فعالیت‌هاش دلمون گرم می‌شد به اینکه هنوز میشه خوشبخت بود و هنوز عشق وجود داره تسلیت بگیم از دست دادن شوهرشو؟ چطور ممکنه؟

 

چنان داغی بر داغی اضافه می‌شه و همه هم جوان، که دیگه حس می‌کنم مرگ پشت دره. منتظره درو باز کنم تا بیاد تو خونه و پر کنه همه جارو. و منو ببره. عزیزانمو ببره. دلم میخواد جیغ بزنم و به همه‌ی عزیزانم بگم بشینین همونجا که هستین. درو باز نکنین. مرگو راه ندین تو خونه. قایم بشین. دلم میخواد همه رو بغل کنم و بگم خدایا به جای هرکدومشون که میخوای ببری، منو ببر. که من دیگه طاقت زنده بودن و داغ دیدن رو ندارم. دیگه طاقت شنیدن خبرهای سیاه رو ندارم. مگه ظرفیت انسان چقدره؟ مگه یه انسان چقدر می‌تونه تاب بیاره؟‌ دلم شده چینی نازکی که با هر ضربه ی کوچکی هزارتیکه میشه. و بعد هز تیکه‌ش باز میشه ۱۰۰۰ تیکه‌ی دیگه. 

 

ما از کی دادمونو بخوایم؟ به خدا چی بگیم؟ قوم‌الظالمین دوستامونو کشتن تو اون هواپیما. ولی خدا کجا بود؟ وایساد و تماشا کرد؟‌ خداجونم دستتو از روی گلومون بردار. همه‌مونو با هم ببر. چرا زجرکشمون می‌کنی؟

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها